سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سکوت سبز
 
لینک دوستان

 


شهید مطهری

مـقوله آزادی و بحث از آن از مسأل روز و مورد نیاز جامعه است. کندوکاو در زاویه های گوناگون آن ما را از فرو افتادن در تحلیل و تـفـسیرهای نابجا باز می دارد و راه بند برداشتهای نادرست از این موضوع مهم و حیاتی می گردد.

اسـتـاد شهید مطهری, از اندک اندیشه ورانی است که به این مقوله مـهـم, پـیـش و از پـس پـیـروزی انقلاب اسلامی, پرداخته و به نسل نوخاسته و جویای حقیقت تقدیم کرده است.

سخن از آزادی از آن جهت اهمیت دارد که گروهی بر این پندارند که دیـن با آزادی ناسازگاری دارد و از آن جا که آزادی ارزش انسانی و فـرادیـنی دارد, نمی توان آن را به چهارچوب درآورد و مرزهایی بـرای آزادی انـدیـشـه و عـقـیـده و بـیان ترسیم کرد و خط قرمز قـرارداد. اگـر انـدیـشـه ای بـا آزادی ناسازگار باشد, باید در درسـتـی آن انـدیـشـه شک کرد; زیرا آزادی مرزی را به رسمیت نمی شـنـاسـد و حق فطری و حق طبیعی تمام افراد جامعه است. در برابر گـروهـی بـر ایـن نظرند: آزادی مطلق, ادعایی بیش نیست و همواره آزادی در چـهـارچـوب ویژه ای پذیرفتنی است و بدون ترسیم مرزها, هـرج ومرج و فساد و بی بندباری بر اجتماع حاکم می گردد و نباید از این حق طبیعی, استفاده نادرست کرد.

اسـلام, جـانبدار آزادی است, ولی آن آزادی را می پذیرد که برابر تـرازهـای اسـلامی باشد. بسیاری از آزادیهای پذیرفته شده در غرب بـا اسلام همسوئی ندارد و با شرافت انسانی و فطرت بشری ناسازگار اسـت. نـظـر استاد شهید, ما را در رد یا پذیرش هر یک از این دو دیـدگاه, مدد می رساند و روشن می کند که آیا آزادی مرزپذیر است و اگـر مـرز دارد آن مـرز چـیـست؟ و چگونه از آزادی می توان به شیوه درست بهره برد.

اسـتـاد در کتابهای گوناگون خویش, مانند: پیرامون انقلاب اسلامی, پـیـرامون جمهوری اسلامی, گفتارهای معنوی, ده گفتار, جهاد, سیری در نـهـج البلاغه, علل گرایش به مادیگری, جاذبه و دافعه علی(ع), آشـنایی با قرآن جلد سوم, اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب, انسان در قـرآن, انسان کامل, انسان و سرنوشت و... از مقوله آزادی سخن گفته است که بیش ترین بحث در سه کتاب اول و کتاب جهاد است.

اسـتاد مطهری در مباحث خود, گونه های آزادیها را به بوته بررسی نهاده و یا از آنها به اجمال سخن گفته است. مانند: آزادی فردی, آزادی اجـتـماعی, آزادی معنوی, آزادی اخلاقی, آزادی جنسی, آزادی مـطلق, آزادی تفکر و اندیشه, آزادی عقیده, آزادی بیان, آزادی و دموکراسی, آزادی و ایمان و... از بحثهای طرح شده, چند موضوع را که با دو دیدگاه مطرح شده در پیوند است, ارأه می کنیم:

* پیوند دین و آزادی

* آزادی بیان عقیده

* مرز و حدود آزادی

اهمیت و ارزش آزادی

آزادی, از ارکـان جامعه انسانی و از ارزشهای مهم است و برتر از ارزشـهـای مادی و حیوانی. بسیاری از انسانها به جهت تلاش در راه آزادی, ارج یـافـته اند. آزادگان, همیشه در چشم مردم عزیز و در نـزد آنـان محترم زیسته اند. بسیار کسان فقر و سختی را برتافته انـد, تا آزاد بزیند و برده و فرمانبردار دیگران نباشند. استاد بـرای بـرجسته تر کردن جایگاه آزادی و نمود دادن به آن, داستان کناس و بوعلی را یادآور می شود.

وی, در اهمیت و ارزش آزادی می نویسد:

(آزادی یـکـی از بـزرگ ترین و عالی ترین ارزشهای انسانی است... آزادی بـرای انـسـان ارزشی ما فوق ارزشهای مادی است. انسانهایی کـه بویی از انسانیت برده اند, حاضرند با شکم گرسنه و تن برهنه و در سـخـت ترین شرایط زندگی کنند, ولی در اسارت یک انسان دیگر نباشند, محکوم انسان دیگر نباشند, آزاد زندگی کنند.)

آزادی از نـظـر اسـتـاد, از حقوق انسانی و (مقدسات بشری)است.

آزادی در جـامـعـه هـای بشری, چنان ارزشمند و والاست که مخالفان آزادی, مـبـارزه خـود را با عنوان دفاع از آزادی آغاز می کنند; زیـرا دفـاع از آزادی مـفـهوم مقدسی است و استاد آن را واقعیت مـقـدس، امـر مـقـدس, و یـک اصل مهم اسلامی می داند و آیات و روایاتی را شاهد می آورد.

پیوند دین و آزادی

پـیـونـد دین و آزادی, از بحثهایی است که در غرب و بین مسیحیان پـیشینه دارد. به جهت چیرگی کلیسا در قرون وسطا و تفتیش عقاید, نـوعی ناسازگاری و بیگانگی بین مذهب و آزادی پدید آمد و دین در بـرابـر آزادی قـرار گرفت. اما برخلاف مسیحیت تحریف شده. یکی از هـدفـهای پیامبر اسلام در قرآن رهأی و آزادی مردم یاد شده است, رهـایـی از سـلطه استبداد و تعهدهای تحمیلی و رسیدن به آزادی و شکوفأی.

(ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم.)

و بـار گـران[ و تـعـهـدهـای تـحـمیلی] را ازآنان بر می دارد و زنجیرهایی که بر آنان است.

(اصـر) را در کـتابهای لغت, به معنای ثقل و سنگینی, عقد و بستن مـعنی کرده اند و به هر کار سنگینی که انسان را از تلاش بازدارد (اصـر) گـویـند, چه چیرگی ستمگران باشد و چه دیدگاههای خرافی و چـه پـیمانهای استعماری و تحمیلی که انسانها را از تلاش و آزادی بـاز می دارد. از این روی, از هدفهای پیامبر اسلام رهایی از این قـیـد و بـنـدهـا و رسیدن به آزادی برای رشد و تعالی انسان ذکر گردیده است.

مـسلمانان در صدر اسلام, در جنگهایی که داشتند بر این هدف مقدس, که رهایی و آزادی است, تکیه می کردند و می گفتند:

(خدا ما را فرستاده است. خدا ما را مامور کرده بندگان او را از سـخـتـیـهـا و بدبختیها رهایی بخشیم و مردمی را که دچار فشار و اسـتـبـداد و ظـلم سایر کیشها هستند نجات دهیم و آنها را در ظل عدل اسلامی در آوریم.)

شـهید مطهری در افتادن دانشمندان غرب را با دین, با این انگاره کـه دیـن مخالف آزادی است, ناشی از ناآشنایی و ناآگاهی آنان از اسـلام و از آمـوزه های حیات بخش آن می داند و یکی از علل گرایش به مادیگری را در غرب, نارسایی مفاهیم اجتماعی, سیاسی در دنیای مسیحیت و غرب یاد می کند.

(در اروپـا مـسـالـه استبداد سیاسی و این که اساسا آزادی از آن دولـت اسـت, نـه مـال افراد با مساله خدا توام بوده است. افراد فـکـر مـی کـردنـد کـه: اگر خدا را قبول کنند. استبداد قدرتهای مـطـلـقه را نیز باید بپذیرند; بپذیرند که فرد در مقابل حکمران هـیـچ گـونـه حـقـی ندارد و حکمران نیز در مقابل فرد, هیچ گونه مـسـوولیتی نخواهد داشت. حکمران تنها در پیشگاه خدا مسوول است; لـذا افـراد فـکر می کردند که اگر خدا را بپذیرند, باید اختناق اجـتـمـاعـی را نیز بپذیرند و اگر بخواهند آزادی اجتماعی داشته بـاشـنـد, بـاید خدا را انکار کنند, پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند.)10

بـه گـفته استاد شهید, آنان میان حق حاکمیت ملی از یک سوی و بی خدایی از دیگر سوی,ملازمه به وجود آوردند.

مـتاسفانه امروز نیز, شماری از مدعیان آزادی چنین انگاره ای را می پراکنند و به دیگران القإ می کنند.

مـی گـویـنـد: قـیدها و بندهایی که در قانون اساسی آمده: نباید قـانـون مـخـالـف دین اسلام و یا نظام جمهوری اسلامی باشد, مخالف آزادی و حقوق بشر است!

استاد شهید در پاسخ به این گونه پندارها می نویسد:

[)از نـظـر فـلسفه اجتماعی اسلامی] نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پـذیـرش حـکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسوولیت دارد, بـلـکـه از نظر این فلسفه, تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مـقابل اجتماع مسوول می سازد و افرادی را ذی حق می کند.) اسـتاد آن گاه سخن امیرالمومنین در نهج البلاغه را گواه سخن خود مـی آورد که امام می فرماید: حق همیشه دو طرفی و دادوستدی است; یـعـنـی هرکسی از حق بهره مند شود, مسوولیتی در مقابل آن خواهد داشت.

(از نـظـر اسلام, مفاهیم دینی همیشه مساوی آزادی بوده است. درست بـر عـکس آنچه... در غرب جریان داشته; یعنی این که مفاهیم دینی مساوی با اختناق اجتماعی بوده است.)

در اسـلام, حـاکـم هـم در برابر خداوند مسوول است و هم در برابر مـردم باید پاسخ گو باشد. بین مردم و والی حقوق متقابل فرض شده اسـت. شـهید مطهری, یکی از انگیزه های در افتادن مردم با دین و مـذهـب را در غـرب, در افـتادن کلیسا با نیازهای طبیعی مردم می دانـد, بویژه که این نیاز در سطح عمومی باشد. آزادی از این نوع نـیـازهـاسـت و نـاسازگاری با آزادی در مسیحیت بسیار به چشم می خورد:

(از نـظر روانشناسی مذهبی یکی از موجبات عقب گرد مذهبی این است کـه اولیإ مذهب, میان مذهب و یک نیاز طبیعی تضاد برقرار کنند; مخصوصا هنگامی که آن نیاز در سطح افکار عمومی ظاهر شود.)

اما اسلام, دینی فطری است که به تمام نیازهای انسان, از آن جمله آزادی, تـوجـه دارد. به گفته استاد: (اسلام دین آزادی است) دینی اسـت که آزادی را برای جامعه می خواهد. و به گفته امام خمینی (آزادی یـک هدیه الهی)و (نعمت الهی) است; بلکه از بالاترین نعمتهاییاست که خداوند به بشر داده است.

اسـتـاد شهید, یادآور می شود: پافشاری مرجع تقلیدی, مانند امام خـمـیـنی بر آزادی, این انگاره را که آزادی تنها یک شعار سیاسی است به یک موضوع اسلامی دگر کرده است:

(آزادی یـک مـوضوع صرفا سیاسی نیست, بلکه بالاتر از آن یک موضوع اسـلامـی اسـت و ایـن نکته روشن شد که یک نفر مسلمان, باید آزاد زیست کند و باید آزادیخواه باشد.)

زمـانـی که هدف بعثت, رهایی مردم و خارج ساختن آنان از عبادت و ولایـت بـنـدگان, به عبادت و ولایت الهی باشد, زمانی که هدف از بـرانـگیختن پیامبر(ص) بر پایی قسط و عدل باشد, به طور طبیعی در چـنـیـن جـامـعه ای ستم و استبداد نخواهد بود و مردم آزادند انـتـقاد کنند و پیشنهادهای خود را ارأه بدهند, خیرخواهانه به حاکمان, کاستیها را یادآور شوند.

(الـنـصـیحه لأمه المسلمین) برای همین هدف در کتابهای حکومتی و فقهی, بیان گردیده است.

از نـشـانـه هـای روشـن آزادی در اسلام, میدان دادن به پیروان و مـخـالـفان برای بحث و پرسش است. رسول خدا(ص) و امامان شیعه(ع) از شـبهه های گوناگون به گرمی استقبال می کردند و به آنها پاسخ مـی دادند. گفت وگوهایی که با عنوان احتجاج در کتابهای روایی و تاریخی آمده, بیش تر, درباره این نوع شبهه هاست.

امـام صادق(ع) با دهریان زمان خود,بهترین برخورد را داشته و با سعه صدر به اشکالهای آنان پاسخ می داده است.

و از دیـگـر نشانه های آزاد اندیشی در اسلام, روا ندانستن تقلید در اصول دین و باورداشتن به آن, با دلیل و برهان است.

اعـتـقـاد بـه تـوحـید, نبوت, معاد, عدل و امامت باید همراه با اسـتـدلال و بـرهان باشد و این خود نشانه روشنی بر آزادی تفکر و اندیشه در اسلام است.

(در اسـلام, اصـلـی است راجع به اصول دین که وجه امتیاز ما و هر مـذهـب دیگری, مخصوصا مسیحیت همین است. اسلام می گوید: عقأد را جز از طریق تفکر و اجتهاد فکری نمی پذیرم; یعنی جناب عالی باید مـوحـد باشی, خداشناس باشی; اما چرا خداشناس باشم, به چه دلیل؟ مـی گـوید: دلیلش را خودت باید بفهمی این یک مساله علمی است... در مـسـیحیت درست مطلب بر عکس است. یعنی اصول دین مسیحی ماورای عـقل و فکر شناخته شده است. اصطلاحی هم خودشان وضع کردند که این جـا قـلمرو ایمان است, نه قلمرو عقل; یعنی برای ایمان یک منطقه قأل شدند و برای عقل و فکر منطقه دیگر.)

قرآن کریم نیز, به روشنی در این باره سخن می گوید که مردم باید با عقل و درک خود دین را برگزینند:

(لا اکـر اه فـی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت

ویومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی.)

در دیـن اکراه و اجباری نیست, راه رشد از گمراهی روشن شده است.

پـس هـر کـس کـه با طاغوت کفر بورزد و ایمان به خدا بیاورد, به دستاویز استواری چنگ زده است.

آزادی بیان عقیده

اسـتـاد شهید, بسیار بر آزادی عقیده و بیان, پای می فشرد و راه مـانـدگـاری انقلاب اسلامی را همین آزادیها می داند و بر این نظر اسـت کـه: تـجـربـه به ما نشان داده که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فـکـری بـرخـوردار بوده, نتیجه آن به سود اسلام بوده است, زیـرا انـدیشه های اسلامی از چنان استواری و والایی برخوردار است که برای هر اشکال پاسخ شایسته دارد:

(اگـر در جـامـعـه ما, محیط آزاد برخورد آرإ و عقاید به و جود بـیـایـد, به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهایشان را مـطـرح کـنـند و ما هم در مقابل, آرإ و نظریات خودمان را مطرح کـنـیـم, تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود که اسلام هرچه بیش تـر رشد می کند و به اعتقاد من تنها طریق درست برخورد با افکار مـخـالـف, همین است والا اگر جلو فکر را بخواهیم بگیریم, اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده ایم.)

از سـخـنـان اسـتـاد اسـتـفـاده مـی شود که رمز ماندگاری انقلاب بـرخورداری جامعه از آزادی فکر و بیان است و اسلام هراسی از طرح اندیشه های مخالف ندارد.

اسـتاد به این مساله باورداشت, باور عمیق. از این روی, به گروه هـای مـلـحـد و کمونیستی پیشنهاد می کند بدون فریبکاری به بیان اندیشه های خود بپردازند.

اسـتـاد شهید بیان هر عقیده ای را جایز نمی شمارد. آن عقیده ای را روا مـی شمارد که براساس فکر و منطق و اندیشه باشد و از این روی بـیـن آزادی انـدیـشـه و آزادی عـقیده فرق می گذارد. آزادی انـدیشه را به طور مطلق روا می شمارد; چون فکر و اندیشه و منطق اسـت; امـا عـقیده ممکن است براساس اندیشه نباشد, بلکه منشا آن تـقلید و پیروی از پیشینیان و یا کسان باشد. بنابراین, می توان گـفـت: انسانها در تفکر و اندیشه آزادند و نظری که بر این اساس باشد, محترم است; اما هر عقیده ای آزاد نیست و به رسمیت شناخته نمی شود:

(فـرق اسـت مـیان آزادی فکر و میان آزادی عقیده, فکر منطق است, انـسـان یـک قوه ای دارد به نام قوه تفکر که در مسأل می تواند حـسـاب بـکند و انتخاب بکند. براساس تفکر و منطق و استدلال, ولی عـقیده به معنی بستگی و گره خوردگی است. ای بسا, عقیده هایی که هـیـچ مـبـنـای فکری ندارد, صرفا مبنایش تقلید است, تبعیت است, عـادت است, حتی مزاحم آزادی بشر است. آنچه که از نظر آزادی بحث می کنیم که باید بشر در آن آزاد باشد, فکر کردن است.)

بـراین اساس, استاد مطهری از ملکه انگلستان, به خاطر احترام به بتهای هندی و کورش پادشاه ایران به خاطر احترام به بت پرستان و بـتـخـانـه آنـهـا, انـتـقـاد می کند و آن را گونه ای فریب و درنـاآگـاهی قرار دادن بشر می داند, گرچه با عنوان آزادی عقیده از آن یاد می شود.زیرا بت و بت پرستی و احترام به این عقیده خـرافـی, هـیـچ گـونه توجیه خردمندانه ای ندارد و تنها عقیده و بـاوری اسـت کـه از پـیـشینیان به ارث رسیده و تقلید کورکورانه است.

خـداونـد در قـرآن, در بـیش از ده آیه, انسانها را از تقلید بی دلـیـل از پـدران و پیشینیان باز می دارد و معیار و تراز را در درستی و نادرستی آنها, عقل می داند:

(قـرآن, یـادآوری مـی کند که: پذیرفته ها و باورهای گذشتگان را مادام که با معیار عقل نسنجیده اید نپذیرید.)

امروزه, شماری آزادی عقیده را به عنوان حقی از حقوق بشر شناخته انـد و مـی گـویـند: این حقی است طبیعی و فطری که هر کس اختیار دارد و آزاد اسـت هـر عـقـیده ای که می خواهد برگزیند. اگر کسی بـخـواهـد, با صاحب عقیده ای, به خاطر عقیده اش درافتد و مزاحم او گـردد, با حقی که آفرینش و طبیعت به بشر داده مبارزه کرده و این ستم به بشریت است.

اسـتاد مطهری, چنین حقی را برای انسان نمی پذیرد و بر این باور اسـت کـه حـق طـبـیـعـی و فطری بشر این نیست که هر عقیده ای را بـرگـزیـند محترم خواهد بود; زیرا بسیاری از عقیده ها و باورها سـتـم بـه بـشریت است, مانند: بت پرستی. می گویند: انسان از آن جـهـت کـه انـسان است محترم است. پس اراده و گزینش او هم محترم اسـت, چـون انـسـان با اراده خود عقیده ای را برگزیده و کسی حق برخورد با او را ندارد. استاد شهید در پاسخ می نویسد:

(از نـظـر اسـلام این حرف درست نیست. اسلام می گوید: انسان محترم اسـت, ولـی آیـا لازمـه احترام انسان این است که[ هر] انتخاب او مـحـترم باشد؟ یا لازمه آن این است که استعدادها و کمالات انسانی محترم باشد... یعنی انسانیت محترم باشد.)

بنابراین, عقیده ای اگر برخلاف عقل و منطق و شرافت انسانی انسان بـاشـد, احـتـرام نـدارد. آن عـقـیده ای محترم است که بر مبنای انـدیشه و خردورزی باشد. انسان در مسیر انسانیت خویش آزاد است, نـه در هر چه بخواهد و اراده کند, گرچه بر ضد انسانیت او باشد.

آزادی انـسـان, آزادی خواست انسان نیست. بدین معنی هر چه انسان بخواهد در آن آزاد باشد.

ایـن کـه گفته اند: انسان در انتخاب عقیده آزاد است, سخن درستی نـیـست, بسا انسان عقیده ای را بر می گزیند و بر آن پای بند می شود که ضد انسان و ضد خرد اوست.

چـنین انسانی, آزادی خردورزی را از خود می گیرد و برای این کار در جـهـت اراده خـویش, دچار مشکل می گردد و گرفتار تقلید و سوء رفـتار می شود. استاد شهید, به نقدماده نوزدهم اعلامیه حقوق بشر می پردازد که می گوید:

(هـر کـسی حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور, شامل آن است کـه از داشتن عقأد خود بیم و اضطرابی نداشته. در کسب اطلاعات و افـکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسأل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.)

تـفـکر و اندیشه در اسلام, جایگاه والا و ارجمندی دارد و در ردیف کـارهـای واجـب و عـبادی قرار دارد. در این مکتب, آزادی تفکر و اندیشه, چیز پذیرفته شده ای است.

نـمـونـه دیگر در مسأل آموزشی و فرهنگی است. همین اعلامیه حقوق بـشـر, در مـاده بـیست وشش تعلیمات ابتدایی را اجباری می داند; یـعـنـی حق آزادی را از بشر می گیرد; اما در باب دین و مذهب, این حرف را نمی زند.

بـنابراین در جاهایی می توان آزادی انسانها را گرفت و از اجبار در راه سعادت مندی و بهروزی آنان سود برد. اسلام آن عقیده را که از روی تـفکر باشد, می پذیرد; اما عقیده ای که در آن اندیشه ای نـبـاشـد و فقط عقیده صرف و به جای مانده از گذشته و آمیخته با خرافات باشد, نمی پذیرد:

(در اسـلام آزادی تـفـکر هست و آزادی عقیده ای که بر مبنای تفکر درسـت شـده بـاشد هست; اما آزادی عقیده ای که مبنایش فکر نیست.

هـرگـز در اسـلام وجود ندارد. آن آزادی معنایش آزادی بردگی است, آزادی اسارت است.)

در کـتـابـهـای حقوق اساسی, از آزادی فکر و اندیشه سخن به میان آمـده و بـیان اندیشه و ابراز آن, در قالبهای گوناگون بیان شده است.

آزادی انـدیشه و فکر به معنای گسترده آن, به تمامی تلاشهای ذهنی و معنوی گفته می شود که به صورتهای گوناگون ابراز می شود.

1. آزادی اندیشه.

2. آزادی عقیده.

3. آزادی مذهبی.

4. آزادی بیان و تبلیغ.

5. آزادی اجتماعات.

6. آزادی احزاب و انجمنها.

7. آزادی قلم و مطبوعات.

8. آزادی سیاسی به طور کلی

 

نـکـتـه دیـگر این که ما ممکن است آزادی را در پیوند با اندیشه بـپـذیریم, اما نه به صورت مطلق, بلکه مرزها و چهارچوبهایی نیز برای آن قأل باشیم.

نـکـته سوم این که اگر اندیشه و عقیده ای مخالف اندیشه و عقیده مـا بـود, آیـا بـاید آن را برتابیم؟ یا خیر باید با آن برخورد کنیم؟

یـا ایـن که در ارشاد و صاحب چنین عقیده هایی تلاش ورزیم؟ یا به عـنـوان یـک عـقـیـده و نظر شخصی آزاد است و ما چون آن را قبول نـداریـم, بـه رسـمیت نمی شناسیم, می توانیم از تبلیغ و نشر آن جلوگیری کنیم.

 

اما درباره اندیشه های سیاسی و یا مذهبی و اسلامی, استاد بر این بـاور اسـت کـه همگان در ابراز و اظهار آن آزادند و تا یک نظری بـه مـرحـلـه درخـور پـذیرش نرسد, دیگران ناگزیر به نگهداشت آن نـیستند. آن دسته از تئوریهای علمی که ثابت شده درخور اجراست و اگـر دانـشمندی تئوری جدیدی ارأه دهد, تنها در محدوده ویژه ای مـی تواند آن را آزمایش کند; اما حق ندارد دیگران را وادارد به آن پـای بـنـد بـاشـنـد و عمل کنند. در یک نظام اجتماعی نیز, شـهـرونـدان, نـاگـزیـرند به پذیرش قانون اساسی; اما این حق را دارنـد کـه اندیشه ها و عقیده های مخالف خود را وا گویند, بدون ایـن که درصدد توطئه و یا تبانی با بیگانگان در جهت براندازی و خدشه بر ارکان حکومت باشند.

 

1. آزادی از نـظـر اسـتـاد از بـزرگ تـرین و عالی ترین ارزشهای انسانی است. اسلام هیچ گونه ناسازگاری با این آزادی ندارد.

2. در غرب مسیحی, دین و کلیسا در برابر آزادی قرار گرفتند, اما در اسـلام مـفـاهـیم دینی همیشه مساوی با آزادی است و اعتقاد به خـدا بـه مـنـزله اختناق و نفی حاکمیت ملی نیست, اعتقاد به خدا حاکم را در برابر مردم مسوول می کند.

3. پـدیـد آوردن نـاسازگاری بین مذهب و نیازهای طبیعی, از جمله آزادی, سـبـب واپـس افـتادن مذهب از گردونه زندگی و کم رنگ شدن نقش آن در اجتماع انسانی است.

افزون بر این, سبب گرایش به مادیگری می شود که در غرب, به خاطر برخورد کلیسا, با آزادی, این فاجعه رخ داد.

4. طـرح آزادی در جامعه از سوی امام خمینی به عنوان مرجع تقلید و رهـبر مذهبی, این پندار را که آزادی تنها یک شعار سیاسی است, دگـرگـون کرده و به همگان فهماند که موضوع اسلامی است و در اسلام جـایـگـاه ویـژه ای دارد. هـدف از بعثت انبیإ, رهایی انسان از بـنـدگـیـهـا و بردگیها و ستمهای خانمانسوز و برپایی عدل و داد اسـت. پـاسـخ گویی به شبهه ها و بایستگی استدلالی بودن باورها و عقیده ها, نشانه روشنی از آزادی اندیشه در اسلام است.

5. از نـظـر اسـلام دیـن اجـبار بردار نیست و هرکس باید در محیط مـناسبی که پدید می آید دین خود را برگزیند. در فتحها و سرزمین گـسـتریهای مسلمانان, جنگاوران, هیچ کس را وادار به پذیرش اسلام نـمـی کردند. تعیین خراج و جزیه برای مردم منطقه فتح شده, دلیل روشنی بر این سخن است.

6. از نـظر استاد, فرق است بین آزادی فکر و آزادی عقیده, فکر و اندیشه در بسیاری از جاها, همراه با منطق است; اما عقیده همیشه بـرخـاسـتـه از مـبـنای فکری نیست, بلکه تقلیدی نیز هست. آزادی اندیشه و بیان آن در اسلام پذیرفته شده است.

7. از نـظر استاد, اعلامیه جهانی حقوق بشر این کاستی را دارد که هـر عقیده ای را با عنوان احترام به اراده انسان آزاد دانسته و بـه رسـمـیـت شـنـاخـته است, در حالی که پاره ای از عقیده ها و بـاورهـا, بـرخـاسـتـه از تـعـصـبات و براساس تقلید بی دلیل از پیشینیان است و هیچ گونه ارزش منطقی ندارد.

8. حـکـومت علی(ع) از آزادترین و مردمی ترین حکومتها بوده است. امـیـرالمومنین(ع) بهترین رفتار را با مخالفان خود داشته و حتی آنان را از دریافت بیت المال محروم نکرده است.

9. آزادی از بعد ارزشی و از جهت بیان و ابراز, به گونه ای حد و مـرز دارد و تنها ارزش نیست که همه چیز باید با آن سنجیده شود, بـلـکـه آزادی یکی از بزرگ ترین ارزشهاست و در کنار آن ارزشهای دیـگـری, مانند: توحید و مساوات قرار دارد که از حقوق انسانی و قابل دفاع است.

10. آن نوع از آزادی معتبر است که در مسیر تکامل و تعالی انسان بـاشد و سبب شکوفایی استعدادهای انسان بگردد. اما آزادی جنسی و دیـگـر آزادیـهـا کـه انسان را به فنا و نابودی می کشاند, مورد احترام نیست.

11. آزادی انـسـان, در سه جهت مطرح است: آزادی از طبیعت, آزادی از حـکـومـت خـود بـر خود یا چیرگی هوای نفس بر انسان که آزادی مـعـنوی نامیده می شود و آزادی از محکومیت دیگران. در هر صورت, آزادی مطلق برای انسان محال است.

12. آزادی اجـتـمـاعی و آزادی بیان آن گاه پذیرفته است که بیان کـنـنـده آن بـه دور از دروغ و فریب و دغل, عقیده خود را ارأه دهـد و از فـریـب و بـه کژراهه کشاندن مردمان به دور باشد و در صـدد گـسـتـرش عـقـایـد خـرافـی و سـخیف نباشد. بنابراین آزادی محدودیتهایی نیز دارد که نباید از آن چشم فرو بست.



[ سه شنبه 91/2/12 ] [ 6:18 عصر ] [ همسایه شما ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

در هر مورد که خودم و شما بخواهید
موضوعات وب
لینک های ویژه
| خرید 
امکانات وب


بازدید امروز: 44
بازدید دیروز: 25
کل بازدیدها: 207125