سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سکوت سبز
 
لینک دوستان

جاهلانه ترین کار ممکن دراین سریال که با مهر تائید رسانه ملی صورت گرفته است استفاده از نام مبارک امام نقی (ع) بر روی کاراکتر طنز و تلفظ این نام مبارک با لحن تمسخر آمیز است که عرق شرم را همچنان بر پیشانی غفلت مخاطب می ریزد.

 

 درعصری که احترام به فرهنگ های اقوام به عنوان اصول ارزشی و نماد غنای فرهنگی کشورها پذیرفته شده و همه ی کشورها خود را مقید به حفظ و زنده نگاه داشتن آنها می دانند.
 
 و در شرایطی که پرچم بیداری اسلامی از فرهنگ و سنن اقوام بهم تنیده ایرانی در سراسر جهان برافراشته شده است متاسفانه   به واسطه غفلت و بی توجهی یا گاها تعمد سازمان های دولتی و ملی در اشکال گوناگون به فرهنگ غنی اقوامی که اولین طلایه دار فرهنگ ناب علوی هستند, توهین می شود.
 
بارزترین نمونه این توهین را میتوان در ساخت سریال موهن و بی محتوای "پایتخت" مشاهد کرد که در آن بدون آنکه توجهی به افکار عمومی مردم مازندران شود, در  شنیع ترین شکل ممکن به گویش غنی مردمان این سرزمین توهین شده و چهره ای نا مناسب از آنها به تصویر کشیده می شود.
 
 
 گویا عوامل این سریال تفاوت اساسی بین دو مقوله"طنز" و "هجو" را به درستی درک نکرده و  برای اینکه در  تعطیلات نوروزی  بینندگان خود را شاد کنند,حاضر شده اند به هجو قومی روی آورند که کتاب  ارادت آنان به خاندان اهل بیت(علیهم السلام) پر از برگه های زرین افتخار است.
 
 صد عجب از اینکه رسانه ملی هم از این سریال که به صراحت به لهجه و فرهنگ شیعی مردم مازندران و علی الخصوص  مقدسات الهی به سخره گرفته است را با بودجه کلان بیت المال حمایت می کند.
 
 
  و اما جاهلانه ترین کار ممکن دراین سریال که  با مهر تائید رسانه ملی صورت گرفته است استفاده از نام مبارک حضرت امام نقی (ع) بر روی کاراکتر طنز و تلفظ این نام مبارک با لحن تمسخر آمیز است که عرق شرم را همچنان بر پیشانی غفلت مخاطب می ریزد.
 
مگر رسانه ملی و یا برخی مسئولین استانی که دست همکاری به سوی عوامل این برنامه دراز کردند شاهد  جریان توهین و جسارت به ساحت حضرت امام علی النقی(ع) در رسانه ها ی غربی و شبکه های اجتماعی نبوده اند که با سخیف ترین شکل ممکن به وجود مبارک این امام همام جسارت نموده و وقاحت را به حدی رسانده اند که خواننده ای مرتد(شاهین نجفی) به خود اجازه میدهد در قالب ترانه ای موهن این دهن کجی گستاخانه را ادامه دهد؟
 
 ساخت سریالی که نام کاراکتر اصلی طنز آن , تداعی کننده استمرار این اهانت است,چه مفهومی به ذهن مخاطبان متبادر میکند؟
 
 آیا پذیرفته است صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که وظیفه ذاتی اش تقویت انگاره های ملی و مذهبی ملت قهرمان ایران است,گام در راهی نهد که منجر به تمسخر ریشه های اعتقادی اصیل در کشور شود؟آیا برای مبارزه با موج اهانت و جسارت به پایه های اساسی ایدئولوژیک شیعیان,نباید در ابتدا زمینه های این گونه اقدامات را نیز شناسائی و حذف کرد؟
 
 
 
تقدس زدایی از نام "نقی" در فرهنگ عامه از صدا و سیما بالاخص در این سریال به شکل نا خود آگاه شروع شد وبی شک  این کج سلیقگی و درک غلط رسانه ای, زمینه را برای استمرار برنامه های دشمن در این زمینه فراهم خواهد ساخت.
چرا رسانه ملی با بی توجهی به این جریانها,ناخواسته در راه تکمیل پازل دشمن قدم بر میدارد؟
 
 
از سویی دیگر مگر تاکیدات حضرت امام خامنه ای رهبر معظم انقلاب در جلسه درس خارج فقه در خصوص "حرمت" رواج تقلید لهجه‌ اقوام ایرانی از باب تمسخر ,به گوش مسئولین این سازمان نرسیده است؟
 
رهبری معظم انقلاب اسلامی باور دارند قالب شهرهایی که لهجه‌های آنها تقلید می‌شود شهرهایی هستند که مردم غیرتمند آنها در حوادث مهم 100 سال گذشته در مقابل دشمنان و مهاجمین ایستاده‌اند و این عمل تصادفی نیست.
 
ایشان تصریح کردند: «یکی از مناطقی که ایستادگی سرسخت کرده مناطق شمال است،اینها آن جاهایی هستند که مردمش سرسختی و سلحشوری نشان دادند؛ اتفاقاً سعی شده است که همین‌ها از لحاظ لهجه در بین مردم سبک بشوند
 
حال چطور ممکن است که دوباره باید شاهد این نوع تولیدات غیر هنری و غیر اخلاقی باشیم واز چنین هتک حرمتی به مقدسات الهی توسط این سریال و توهین به فرهنگ شیعی و علوی مازندران دم بر نیاوریم؟  
 
ما  فرزندان این دیار علوی و مهد تشیع, ضمن اعتراض شدید به  صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران و عواملی که زمینه ساز توهین مجدد به مقدسات اسلامی و فرهنگ شیعی مازندران هستند ,از دستگاه های نظارتی خواستاریم  با مد نظر قرار دادن جمیع جوانب, دست به تغییر اساسی در این سریال بزنند که اگر چنین عملی صورت نگیرد مطمئنا صدا و سیما می بایست مسئولیت خود را در قبال این موضوع مشخص نماید.
 
امضا کننده این بیانیه ضمن محکوم کردن؛
با درج نظرات خود ،این مطلب را در وبلاگ خود منتشر نمایند تا بهمراه متن بیانیه انصار حزب الله مازندران  برای روابط عمومی صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران, وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامی, استانداری مازندران, مجلس شورای اسلامی , صداوسیمای مرکز مازندران , دفتر نمایندگی ولی فقیه در استان مازندران و اعضای خبرگان رهبری در مازندران ارسال گردد.
والسلام علی من تبع الهدی
 
"انصار حزب الله استان مازندران"
آدرس موج وبلاگی "نه" به سریال توهین آمیز پایتخت 2 
 

[ یکشنبه 91/10/17 ] [ 1:23 عصر ] [ همسایه شما ] [ نظرات () ]

چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران. افراد زیادی اون جا نبودن، 3 نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیرمرد که نهایتا 60-70 سالشون بود.

ما غذامون رو سفارش داده بودیم که یه جوان تقریبا 35 ساله اومد توی رستوران. یه چند دقیقه ای گذشته بود که اون جوانه گوشیش زنگ خورد، البته من با این که بهش نزدیک بودم، ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم، بگذریم... شروع کرد با صدای بلند صحبت کردن و بعد از این که صحبتش تمام شد، رو کرد به همه ما و با خوشحالی گفت که خدا بعد از هشت سال یه بچه بهشون داده و همین طور که داشت از خوشحالی ذوق می کرد، رو کرد به صندوق دار رستوران و گفت این چند نفر مشتری تون مهمون من هستن، می خوام شیرینی بچه ام رو بهشون بدهم. به همه شون باقالی پلو با ماهیچه بده.

خوب ما همگی مون با تعجب و خوشحالی داشتیم بهش نگاه می کردیم که من از روی صندلیم بلند شدم و رفتم طرفش، اول بوسش کردم و بهش تبریک گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذامون رو سفارش داده ایم و مزاحم شما نمی شیم، اما بالاخره با اصرار زیاد پول غذای ما و اون زن و شوهر جوان و اون پیرزن پیرمرد رو حساب کرد و با غذای خودش که سفارش داده بود از رستوران خارج شد.

خوب این جریان تا این جاش معمولی و زیبا بود، اما اون جایی خیلی تعجب کردم که دیشب با دوستام رفته بودیم سینما، وقتی که توی صف برای گرفتن بلیط ایستاده بودیم، ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو دیدم که با یه دختر بچه 4-5 ساله ایستاده بود توی صف. از دوستام جدا شدم و یه جوری که متوجه من نشه نزدیکش شدم و باز هم با تعجب دیدم که دختره داره اون جوان رو بابا خطاب می کنه...

دیگه داشتم از کنجکاوی می مردم، دلم رو زدم به دریا و رفتم از پشت زدم رو کتفش، به محض این که برگشت، من رو شناخت. یه ذره رنگ و روش پرید. اول با هم سلام و علیک کردیم، بعد من با طعنه بهش گفتم، ماشالله از 2-3 هفته پیش بچه تون به دنیا اومد و بزرگ هم شد! همین طور که داشتم صحبت می کردم پرید تو حرفم و گفت: داداش او جریان یه دروغ بود، یه دروغ شیرین که خودم می دونم و خدای خودم.

دیگه با هزار خواهش و تمنای من، گفت: اون روز وقتی وارد رستوران شدم دستام کثیف بود و قبل از هر کاری رفتم دستام رو شستم، همین طور که داشتم دستام رو می شستم، صدای اون پیرمرد و پیرزن رو شنیدم. البته اون ها نمی تونستن منو ببینن. داشتند با خنده با هم صحبت می کردند، پیرزن گفت: کاشکی می شد یه کم ولخرجی کنی، امروز یه باقالی پلو با ماهیچه بخوریم، الان یه سال می شه که ماهیچه نخورده ام، پیرمرده در جوابش گفت: ببین... آمدی نسازی ها! قرار شد بریم رستوران و یه سوپ بخریم و برگردیم خونه. این هم فقط به خاطر این که حوصله ات سر رفته بود، من اگه الان هم بخوام ولخرجی کنم نمی تونم. به خاطر این که 18 هزار تومان بیشتر تا سر برج برامون نمونده. همین طور که داشتن با هم صحبت می کردن، اون کسی که سفارش غذا رو می گیره اومد سر میزشون و گفت چی میل دارین؟ پیرمرده هم بی درنگ جواب داد: پسرم! ما هر دومون مریضیم، اگه می شه دو تا سوپ با یه دونه از اون نونای داغتون برامون بیار.

من تو حال و هوای خودم نبودم، همین طور آب باز بود و داشت هدر می رفت، تمام بدنم سرد شده بود، احساس کردم دارم می میرم... رو کردم به آسمون و گفتم خدایا شکرت، فقط کمکم کن. بعد آمدم بیرون یه جوری فیلم بازی کردم که اون پیرزنه بتونه یه باقالی پلو با ماهیچه بخوره، همین.

ازش پرسیدم که چرا دیگه پول غذای بقیه رو دادی؟ ماها که دیگه احتیاج نداشتیم. گفت: داداشمی، پول غذای شما که سهل بود من حاضرم دنیای خودم و بچه ام رو بدم، ولی آبروی یه انسان رو تحقیر نکنم، این رو گفت و رفت...

یادم نمیاد که باهاش خداحافظی کردم یا نه، ولی یادمه که چند ساعت روی جدول نشسته بودم و به در و دیوار نگاه می کردم و مبهوت بودم...

واقعا راسته که خدا از روح خودش تو بدن انسان دمیده


[ دوشنبه 91/9/13 ] [ 12:17 عصر ] [ همسایه شما ] [ نظرات () ]

راه حسین، کوتاهترین راه رسیدن به بهشت است.
• خون جاری عاشورا، تا ابدیت در رگ و ریشه آزادگی جاری است.
• حسین، میزان سنجش صداقت آدمی است و قبول ولایت حسین، براتِ آزادی انسان از جهنم پلیدیهاست.
• عاشورا، عاشقانه ای آرام در قلب واقعه کربلاست.
• حسین، زیباترین نامی است که در شناسنامه بشر نوشته اند.
• عاشورا، صحنه نمایش فراگیر و فشرده تمامیت کارزار خوبی و بدی است.
• عاشورا، عرضه اثبات ظفرمندی انسان خداگونه بر سپاه ابلیس است.
• حسین، تفسیر بعثت، ترجمان نبوت و معنای امامت است.
• عاشورا، تداوم رسالت انسان در پهنه خلقت است.
• عاشورا، شراره عشق حق است که بر جان عاشقان حسین فرو می ریزد.
• ای خدا! جوششِ چشمه های عاشورا را در قلب ما جاری کن، و دل های ما را از زلال مهرش سیراب گردان.
• محرم، ماه محرم شدن در پیشگاهِ خدا و مَحرم شدن، با حسینیان است.
• عاشورا، انفجاری از نور بود و تابشی از حق، که بر اندیشه ها تجسم کرد.
• عاشورا، قرارگاه عشق است و پناهگاه عاشقان. کیست که از این معبر عبور کند و قرار و پناه نگیرد؟
• عاشورا، تکلیف است و عاشورایی شدن عمل به تکلیف.
• هیچ نقطه ای در هویت هستی نیست که از حرکت و شعر و شعور عاشورایی خالی باشد.
• عاشورا، از جاذبه ها دل کندن و به جذبه دوست رسیدن است.
• محرم، ماه تجدید حیات بشریت است.
• عاشورا یک نیم روز بیش نیست که در آن، شهادت به روشنی بر سر تکلیف خویش ایستاده است.
• شهادت، طرحِ کربلاست و اسارت، شرح آن!
• این شمعِ وجودِ حسین است که محفلِ محرم را پیوسته روشن نگاه می دارد.
• حسین، نام آورترین نام و نامدارترین سردار بر چکاد روشنی هاست.



• حسین، تندیس ایمان و عشق الهی است.
• عاشورا، مجمعِ عمومی حماسه سازان هستی است.
• حسین(علیه السلام) ، آرزوی جویندگان و آبروی یابندگان است.
• محرم، حریم حرم خدا و حرمت سنت حسین(علیه السلام) است.
• کربلا، عمیق ترین زخمی است که بر پیکر زمین نشسته، و رساترین فریادی است که در دهلیز تاریخ پیچیده است.
• نخل ها، از سنگینی داغ تبار علی(علیه السلام) خمیده اند.
• حسین(علیه السلام) ، حماسی ترین شاهنامه جهان است.
• عاشورا، بغضِ گریه را می شکند و جام سینه را از خون لبریز می کند.
• محرم، ماه آمیختگی با حسین و آموختگی از حسین است.
• محرم، تنها ماهی است که در تقویم ها با سرانگشت خونین ورق می خورد.
• تاسوعا، مقدمه جان‌فشانی و عاشورا، سرفصل دلباختگی در محضر حسین(علیه السلام) است.
• برای شناخت و معرفت حسین(علیه السلام) ، باید از مرزِ تاسوعا و عاشورا گذشت.
• حادثه عاشورا، کمر تاریخ را شکست و ماندگارترین باور را بر پهنه زمان نگاشت.
• در نهمین منزل از ماه عاشقی، سیل اشک را به میهمانی خون دلِ دهمین منزل فرا می خوانیم.
• کربلا چرا تشنه ای؟ این اشک زلال و شیرین نسل هاست که قطره قطره بر پهنای گونه دلت می بارد.
• محرم، سیاه پوش لحظه های عاشوراست.
• نام حسین(علیه السلام) را مشعل راهمان می کنیم تا در بیراهه های پرپیچ و خم گمراهی، گم نشویم.
• خون حسین(علیه السلام) و یارانش، قبله نمای کمال و سعادت است.
• امروز، درِ بوستان‏سراىِ عاشورا، با مقتل‏خوانىِ گریه گشوده مى‏شود؛ پس «اى اشک‏ها بریزید».
• آسمان نینوا، در محضر این همه خون، از وسعت آبىِ خویش شرمسار است.
• عاشورا، جاده‏اى پر عبور براى عاشقانه‏هاى جگرسوزِ آب است.
• امروز، دل‏ها در حُسن‏ ختام زیارت عاشورا، سجده سجده در خون افتاده‏ اند.
• نگاه کن؛ حنجره قتلگاه، روبه‏روى آتش بوسه‏ها چه پاسخى دارد: «این کشته فتاده به هامون حسین توست».
• قدم به قدم، صداى «یا حسین» در کربلا کاشته شده است؛ مراقب باشیم روىِ حُرمت لاله‏ها پا نگذاریم!
• پررنگ‏تر از خون، حدیثى در عاشورا نوشته نشده است که دل‏هاى کربلایى آن را بخوانند.
• عطر تربت کربلا بر دوش قلم‏هاى عاشورایى نشسته است تا بنویسند: لبیک یا حسین!
• عاشورا، صحن مطهرى بود که اذن دخول آن، خون عباس(علیه السلام) است و توسل به باب الحوائج، کلید ارتباط با فلسفه عاشورا.
• عاشورا، تولد دوباره حیات آدمیّت و حماسه جاودان عشق و تجلّی زیبای توحید است.
• عاشورا، نقطه اوج ادای امانت انسان است. عاشورا، نمایش قدرتِ روح در کوران حوادث و نشانه آرامش در توفان بلاهاست.
• عاشورا، تجلی‏گاه آرامش و اطمینان نفوس مطمئنه است، مشعل فروزانِ معرفت، فرا روی انسان‏ها است.



• عاشورا، آینه‏ای است که تمامی مفاهیم انسانی را با ابعاد حقیقی‏اش در خود متجلّی ساخته است.
• عاشورا، رستاخیزی است که پرده از چهره همه زشتی‏ها می‏کشد و پلیدان را رسوا می‏سازد.
• عاشورا، گلستانی است با سَروْهای سرخ شهادت و نخل‏های ارغوانی ایثار و خون، و دانشگاهی است که هر سالک الی اللّه‏ باید آن را ببیند.
• عاشورا، طراوت جاودانه روح انسان، تجلّی یاد خدا، و جدا کننده نور و ظلمت از هم است.
• آری! از آن زمان که فریاد سرخ خون از گلوی عاشورا برخاست، پژواکی در قله‏های بلند اعصار و قرون در افتاد که تا آن سوی مرز ابدیّت طنین افکند و در سینه سوزان عاشقان ایثار و شهادت جاودانه شد.
• حنجره ها را بگشایید و نفس ها را فریاد کنید، تا سکوت کفر، عاشورا را در خود نبلعد.
• در کربلا، بهترین مسافران در بهترین مسافرتها، شهادت را به بهای حق دریافتند.
• بار حسرت عطش خاندان رسول، اکنون نیز در میان سینه فرات می جوشد و بی تابش میکند.
• چشم حق بین و گوش حق شنو و قلب روشن، توشه عاشوراییان است.
• عاشورا، مبدئی دوباره برای جان گرفتن اسلام است.
• تاریخ عاشورا، مسلمانان واقعی را معرفی کرد و نقاب از چهره ها برداشت.
• نهضت عاشورا، سیرابی حقیقت و پاسداری از امر به معروف و نهی از منکر است.
• عاشورا کشتاری خونین نیست، بلکه حقیقتی راستین برای جهانیان است.
• آن‌گاه که سرور جوانان اهل بهشت را کشتند، غم بر دل انسان تا ابد لانه کرد.
• عاشورا، منشوری است که با براده های آفتاب حسین(علیه السلام) ، عالم را سیراب می کند.
• ظهر عاشورا، میعادگاه ملاقات خداوند با سالار شهیدان(علیه السلام) است.
• روز عاشورا، وداع پرسوز و گدازترین خواهر، با عزیزترین برادر تاریخ است.
• عاشورا، یادآور مردان غیوری است که امر به معروف و نهی از منکر را ارج نهادند.
• مهم‌ترین درسی که عاشورا به جوانان می‌آموزد، پایداری است؛ پایداری در برابر ستم طاغوت‌ها.
• عاشورا تا اربعین، یادآور چهل روز خون بارش آسمان، از داغ مصیبت حسین(علیه السلام) است.
• نهضت عاشورا، پایه‌گذار تمامی نهضت‌های بر حق روزگاران است.
• عاشورا، یادآور این شعار زیباست: خون بر شمشیر پیروز است.
• عاشورا، صحنه پیکار تمامی ایمان در برابر تمامی کفر است.
• عاشورا، یادآور جوان مردانی است که تاریخ سال‌ها بعد این جوانان را در دفاع مقدس دوباره به چشم دید.
• روز عاشورا، روز به بار نشستن «خون» در سوگ پرپر شدن گل های محمدی است.
• روز عاشورا، روز استقامت در دین، به بلندای «صراط مستقیم» است.
• روز عاشورا، روز تماشای چگونه مردن برای آموختن چگونه زیستن است.
• روز عاشورا، روز مُحرِم شدن در حرم مُحرَّم است!
• روز عاشورا، روز عاشورایی شدن حق جویان و حق طلبان است.
• روز عاشورا، روز انجام بزرگترین مسئولیت «آدم» در دشوارترین شرایط است.
• روز عاشورا، روز دادن آنچه هست برای ایجاد آنچه باید باشد.
• روز عاشورا، روز پایداری و وفاداری در عصر غروب دین در روزگار بی تفاوتی-هاست!
• روز عاشورا، روز متفرق شدن دنیاطلبان و زرخواهان از محضر رهبر است.
• روز عاشورا، روز یادگیری رسم دین‌داری و آیین وفاداری است.
• روز عاشورا، روز هجرت آگاهانه و جانبازی عاشقانه در راه دوست است.
• روز عاشورا، روز انتخاب شهادت در عصر زندگی حاکمان جور است.


[ شنبه 91/8/27 ] [ 1:29 عصر ] [ همسایه شما ] [ نظرات () ]

دور باشی یا نزدیک، امروز روز دیدار است، اما من خیلی دعا کردم که به نزدیک خویش دعوتم کند. غسل طهارت کردم، پاک و حلال ترین لباس را پوشیدم. کسی منتظر من است. باید آرام و آهسته قدم برداشت که در هر قدم ذکری با ثوابی است: سبحان الله ، الحمدلله ...، اما قدم های من آرام نمی شوند. پرواز می کنند. آخر آنجا که به سویش می شتابند، قطعه ای از بهشت است. لحظه ای بزرگ منتظر من است، بزرگتر از لحظه تولدم. آمده ام به قلعه (لا اله الا الله) داخل شوم و اذن دخول می خوانم :« فاذن لی یا مولای فی الدخول افضل ما اذنت لاحد من اولیاءکِ؛ مولای من! به من اجازه بده وارد شوم، همانطور که به یکی از دوستان نزدیکت اجازه می دهی و بلکه بهتر از آن!»

امام رضا

شک ندارم که اجازه می دهد... و حالا حتماً لحظه خوش آمد گویی است:«بسم الله و بالله و فی سبیل الله ...» سلام میدهم و شک ندارم که زود پاسخ می گوید. سرم را به نشانه احترام پایین انداخته ام و نگاهم را به نشانه شرمندگی.

«... ای خدایی که به یکتایی ات و رسالت پیامبرت اقرار دارم! بر محمد و آل پاکش درود فرست، چنان درودی که هیچ کس جز خودت نتواند بشماردش...»
«... اللهم إلیک صمدت مِن ارضی...؛ خداوندا از سرزمینم خارج شدم و به تو رو کردم، شهرها را زیر پا گذاشتم به امید رحمت تو! پس بی پناهم مکن و دست خالی برم مگردان...»
نماز زیارت خوانده ام، برای فرج دعا کردم و برای همه مؤمنان. حالا نوبت حرف ها و خواهش های خودم است. چه بگویم حالا که میزبان مهربان، منتظر شنیدن است و چگونه بگویم؟ به زبان مادری ام حرف می زنم.

مولای عزیزم! آمده ام مثل همیشه برای وعده هایی که داده ای؛ اما این بار آمده ام ، نه فقط برای هزار حج و هزار عمره مقبولی که هنوز هم نه استطاعت رفتنش را دارم و نه لیاقت مقبول بودنش را.

آمده ام نه فقط برای اینکه به خوابم بیایی و مثلا بگویی فلان حاجت و فلان آرزویت را برآوردم.

حتی نیامده ام فقط برای گرفتن بهشتی که ضمانت کرده ای یا رهایی از آتشی که خودم به پا کرده ام. برای همه اینها آمده ام اما نه فقط همین. این بار آمده ام که خواهش کنم به آن وعده بزرگتر وفا کنی. غسل طهارت کرده ام و آمده ام تا کمکم کنی « دوباره متولد شوم»، پاک و سبک شوم، مثل روزی که از مادر زاده شدم.

آقای عزیز! به دادم برس، من گناه دارم. یک بار بزرگ گناه که با رضایت شما از سنگینی اش رها خواهم شد، شما که شرطی از شروط امان الهی هستی. می ترسم که با این همه زائر شکایت ما را نزد خدا ببری که « خدایا! همین قوم مرا غریب و مهجور نگه داشتند»

آری! غریبی آن نیست که نام و نسبت را نشناسند، این است که حقت را نشناسیم، حق «امام بودن» و اطاعت شدن را، حق « مطیع» داشتن را.

می خوام در غریبی این روزگار، با دیدگان باز به دیدنت بیایم که پس از تولدم در آخرت، سه بار به بازدیدم بیایی و از هول و هراس غریبی و تنهایی نجاتم دهی ... و می دانم که می آیی، آقاتر از این حرف ها هستی امام رئوف!

کمکم کن که پیش از مرگ بمیرم و خدا بیامرزدم، به خاطر گل روی شما...

«اللهم انی اسئلک یا الله الدائم فی مُلکه... خداوندا مجلل تر از آنی که جز از عدالت بترسیم یا جز امید فضل و احسانت را در دل بپروریم، منت بگذار و با ما به فضلت رفتار کن نه با عدالت... یا من یسمی بالغفور الرحیم ...»


[ چهارشنبه 91/7/19 ] [ 12:2 عصر ] [ همسایه شما ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

در هر مورد که خودم و شما بخواهید
موضوعات وب
لینک های ویژه
| خرید 
امکانات وب


بازدید امروز: 15
بازدید دیروز: 17
کل بازدیدها: 202901