سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سکوت سبز
 
لینک دوستان

سردار شهید محمد رحیم بردبار
فرمانده واحد تخریب لشگر 25 کربلا را بیشتر بشناسیم
هر گاه فراغتی حاصل می شد برای نیروها دوره آموزش می گذاشت و برنامه ریزی می کرد تا نیروها چیزی یاد بگیرند و عمر خود را تلف نکنند. در انجام کارها خیلی جدی برخورد می کرد و کوشا بود. در آموزش از هوش و زکاوت بالایی برخوردار بود و آموزش را تکلیف می دانست .

فرمانده واحد تخریب لشگر25کربلا"محمد رحیم بردبار" در یک خانواده مذهبی و پر جمعیت در زمستان 1340در شهر" نکاء"ودراستان" مازندران" به دنیا آمد. او آخرین فرزند خانواده" بردبار "بود .پدرش کشاورزی زحمتکش بود و از این راه زندگی خانواده را تأمین می کرد.
در سال 1347 در سن هفت سالگی وارد دبستان "طوسی" شد.تیزهوش و کنجکاو بود و در هر موضوعی پرس و جوی زیادی می کرد. در سال 1352 با موفقیت و با نمرات عالی دورة ابتدایی را به پایان رساند. در همین ایام قرآن را در مکتب خانه فرا گرفت و از کودکی با قرآن مأنوس بود. تحصیلات دوره راهنمایی را در سال های 55 ـ 1353 در مدرسه "داریوش"(سابق) سپری کرد و در سال 1356 وارد دبیرستان 17 شهریور (فعلی) شهرستان "ساری" شد و در رشته علوم تجربی ادامه تحصیل داد. در این ایام برای بالا بردن اطلاعات ودانش خود عضو کتابخانه ملی شهر بود. در سال دوم نظری همزمان با آغاز انقلاب اسلامی ایران وارد فعالیتهای سیاسی شد . به اعتراف دوستان و همکلاسیها شجاعت، گستاخی و صراحت لهجه ای خاص داشت. در زمان نخست وزیری شریف امامی رئیس دبیرستان طی یک سخنرانی سعی داشت در توجیه مشکلات موجود اطرافیان شاه را مقصر جلوه دهد و دامان شاه را از فساد و خیانت پاک کند . ناگهان محمدرحیم از میان جمع برخاست و فریاد زد: ما می گوییم شاه نمی خواهیم نخست و زیر عوض می شه، ما می گیم خر نمی خوایم پالون خر عوض می شه. با سر دادن این شعار جو مدرسه در هم ریخت و رئیس مدرسه از بیم آنکه این شعار دامنگیر او شد محل را ترک کرد .کلیشه سازی تصاویرامام خمینی از دیگر کارهای زمان انقلاب بردبار بود. او با مهارت و تبحر روی دیوارهای شهر به کشیدن عکس امام با کلیشه اقدام می کرد. در ایام انقلاب به کمک وراهنمایی حبیب اللّه افتخاریان (ابوعمار) که بعدها شهید شد ـ اقدام به تشکیل گروه های کوهنوردی و شناسایی کرد. او با شناسایی منطقه و روستاهای اطراف، نقشه و کروکی پناهگاهای احتمالی را تهیه کرد تا در صورت به پیروزی نرسیدن انقلاب نیروهای انقلابی به این پناهگاه ها پناه ببرند .هفده سال بیش نداشت که در جنگ و گریزهای خیابانی و برپایی مراسم بزرگداشت شهدای انقلاب در "نکاء"نقش عمده ای داشت .در همین ایام با استفاده از دستگاه تکثیری که به کمک یکی از روحانیون تهیه کرده بود با چاپ اعلامیه و شب نامه ها فعالیت خود را گسترش داد. روزی به علت نداشتن قدرت بدنی لازم برای به دوش کشیدن کسیه محتوای کاغذ آن را در خیابان و بازار بر زمین کشید و به محل مورد نظر حمل کرد.بعدها با خنده و خوشحالی برای دوستان خود تعریف می کرد که چگونه کاغذ ها را تهیه کرده است. در این زمان مأموران رژیم به شدت در تعقیب تهیه کنندگان اعلامیه ها بودند ولی موفق به یافتن آن ها نشدند. تهیه نارنجکهای دست ساز، سه راهی، بمب و کوکتلهای آتش زا و به کار بردن آنها در خیابان ها و اماکن مورد نظر معمولاً به خاطر شجاعت و شهامت و بی باکی بی نظیر ش به او محول می شد .
با آغاز مبارزات در اول انقلاب به زندگی بسیار ساده روی آورده بود و هر چه پول به دست می آورد صرف خرید کاغذ و جوهر برای تکثیر اعلامیه ها می کرد .به همین خاطر همیشه لباس ساده می پوشید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کنار تحصیل به فعالیتهای خود در بسیج سپاه پاسداران انقلاب ادامه داد. از فروردین سال 1358 به مدت سه ماه به عنوان نیروی ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" نکا" فعالیت داشت. از تیر 1358 به مدت یک سال و شش ماه و ده روز در بسیج ویژه سپاه ساری مربی آموزش نیروهای بسیج بود .با شروع خرابکاری ضد انقلاب در کردستان در یازدهم دی ماه 1359 به جبهه های غرب اعزام شد. قریب به چهارده ماه در کوه های برفگیر مریوان به عنوان مسئول گروه فعالیت می کرد .پس از مدت کوتاهی به گروه ضربت مریوان پیوست.
محمد رحیم پس از بازگشت از مناطق جنگی غرب از دوم اردیبهشت تا بیستم شهریور 1360 به عنوان مربی تخریب در پادگان گهرباران ساری مشغول آموزش رزمندگان شد. در بیست و یکم شهریور همان سال به جبهه های نبرد اعزام شد و قریب به سه ماه فرماندهی گروهان را به عهده داشت .پس از پایان مأموریت و بازگشت از مناطق جنگی در سیزدهم آذر 1360 بار دیگر در پادگان گهرباران ساری آموزش تخریب بسیجیان را از سر گرفت. در این دوران به مطالعات تخصصی تخریب روی آورد و با تهیه آزمایشی در منزل تجربیات خود را گسترش داد. از هر کسی که در امور مهندسی در علم فیزیک و شیمی اطلاعات داشت، بدون هیچ گونه خجالتی بهره می برد. در 8 بهمن 1360 برای فراگیری آموزش دوره های نظامی و تخریب به پادگان "منجیل" اعزام شد و در 8 اردیبهشت 1361 آموزشهای این دوره را به پایان رساند. در پایان دورة آموزش مأموریت یافت درباره پلهای مرزی و دکلهای دیدبانی ایران در مرزهای اتحاد جماهیر شوروی و محاسبه میادین مین آن کشور به تحقیق بپردازد. پس از بازگشت از این مأموریت در 19 اردیبهشت 1361 به عنوان مربی تخصصی تخریب در پادگان "المهدی چالوس" به آموزش و کادر سازی نیروهای تخریب اقدام کرد. در 25 تیر 1361 با اعزام به مناطق جنوب، واحد تخریب تیپ در عملیات رمضان شرکت کرد.
پس از انجام عملیات رمضان نیروهای واحد تخریب را برای شرکت در عملیات محرم سازماندهی کرد.
بردبار در غم از دست دادن نیروهایش بسیار سوخت و طاقت از کف داد. چرا که ماه ها برای آموزش آن ها زحمت طاقت فرسا کشیده بود و آنان را پشتوانه ای محکم و قوی برای رزمندگان اسلام می دانست. با وجود این در عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین شرکت کرد و از ناحیه کمر و پا مجروح شد. به دنبال آن به شهرستان نکاء بازگشت تا شاید با دیدار خانواده قلب اندوهگین او تسلی یابد. اما هرگ نتوانست غم از دست دادن یاران را فراموش کند. پس از سلامتی نسبی بار دیگر به جبهه های نبرد بازگشت. او پس از سالها حضور داوطلبانه در جبهه های نبرد در نوزدهم دی ماه 1362 به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب در آمد. در همین ایام ناجوانمردانه مورد تهمت و افتراء بعضی از باندها و گروه های سیاسی در نکاء قرار گرفت. چرا که آن ها می خواستند از اعتبار او در جهت منافع سیاسی خود بهره بگیرند ولی او مرد این بازی ها نبود. به همین خاطر مظلومانه به میز محاکمه کشیده شد اما دادگاه برائت او را رای داد.
در دوازدهم بهمن 1362 مراسم ازدواج خود را جشن گرفت و زندگی مشترک خود را با خانم "سکینه فیروزی" آغاز کرد. همسرش درباره مشکلات موجود می گوید : «ابتدا متوجه نشدم که موضوع چیست. بعدها از طریقی فهمیدم که او را بارها برای محاکمه می بردند در حالی که بدنش مجروح بود و حال خوشی نداشت. » مدتها طول کشید تا مظلومیت او ثابت شود و بقیه محکوم شوند، اما او آنچنان بردبار بود که می گفت ننگ است پاسداری در دادگاه محاکمه شود ؛ مردم نمی دانند آنها برای چه چیز محاکمه می شوند، بدگمان می شوند. بعد از تبرئه همه کسانی که او را مورد تهمت و افتراء قرار داده بودند بخشید و به من نیز سفارش کرد نسبت به آنها گذشت کنم و هیچ عکس العملی نشان ندهم.
وی در نامه ای که به همسرش نوشت با اشاره ای به این موضوع چنین نوشته است . بار خدایا، اگر سختی دنیا را تحمل می کنم، اگر تهمتها و دروغها را تحمل کردم اگر دوری از خانواده و . . . را تحمل کردم، اگر از راحتی زندگی گذرا چشم پوشیدم نه برای بندگان تو بلکه از حکمی است که بر من واجب نموده ای، حکمی که همه پیامبران و امامان و اولیا و مقربان و شهدای راهت بر آن عمل کرده اند و در این راه به تو رسیدند.
او در تمام مدت حضور در مناطق جنگی با عزمی راسخ نیروهای خود را برای شرکت در عملیات های آتی آماده می کرد. قربانعلی حقی ـ یکی از نیروهای کادر تخریب ـ در این باره می گوید :
هر گاه فراغتی حاصل می شد برای نیروها دوره آموزش می گذاشت و برنامه ریزی می کرد تا نیروها چیزی یاد بگیرند و عمر خود را تلف نکنند. در انجام کارها خیلی جدی برخورد می کرد و کوشا بود. در آموزش از هوش و زکاوت بالایی برخوردار بود و آموزش را تکلیف می دانست .طوری نیروها را به کا می گرفت که نمی شدند و احساس نمی کردند در جبهه هستند. همه او را به چشم پدر و برادری دلسوز می دیدند. همیشه دست نوازش رحیم بر سر تمامی نیروهای واحد بود. کمتر دیده ام فرماندهی را که اینقدر با نیروهایش رابطه عاطفی داشته باشد. بعد از نماز صبح در مسجد می نشست و بچه ها دورش حلقه می زدند و قرآن تلاوت می کردند. به برپایی نماز جماعت پافشاری می کرد ؛ فرمانده دسته ها را مقید می کرد تا قبل نماز صبح بچه ها را برای انجام نماز جماعت بیدار کنند. توجه خاصی به برگزاری دعای توسل و کمیل داشت و غیر ممکن بود که دعای توسل و کمیل ترک شود.
با نزدیک شدن تولد فرزندش به نزد خانواده رفت. در 4 شهریور 1364 اولین فرزندش در بیمارستانی در "ساری" به دنیا آمد که او را "محمد رضا" نامیدند .
بردبار قاطعیت ویژه ای در آموزش رزمندگان داشت. مانورهای تخریب واقعی ترتیب می داد و در تیراندازی مهارت عجیبی داشت. به هنگام رزمهای آموزشی معمولاً از تیر جنگی استفاده می کردو آن قدر در این کار تسلط داشت که تیر را زیر پاشنه پای نیروها شلیک می کرد ولی هرگز به کسی صدمه ای نرساند. قبل از عملیات والفجر 8 بردبار به فرماندهی لشکر مراجعه کرد و در خواست کرد تا عذر او را از قبول فرماندهی تخریب بپذیرند تا مثل سایر نیروها به گردانهای پیاده بپیوندد و در کنار پاسداران و بسیجیان در عملیات شرکت کند. اما فرماندهی لشکر با این درخواست مخالفت کرد و او را به مسئولیت طرح آموزش واحد آموزش لشکر منصوب کرد.با طرح و پیشنهاد او مانور گردانها برگزار شد و برای فتح فاو غواصها را آماده کرد. در همین ایام واحد تخریب به گردان ارتقاء یافت.
محمد رحیم بعد از حضور مجدد در خطوط مقدم نرد در ادامه عملیات الفجر 8 در فاو در حمله شیمیایی عراق شد.
بردبار در سال 1364 اقدام به تأسیس کمیته ابتکارات و ابداعات در واحد تخریب کرد. ابتدا طرح خود را به فرماندهی لشکر ارائه داد و برای قانع کردن دوستانش و همرزمانش که می گفتند وسیله ای برای شروع این کار نداریم، می گفت : «آمریکا و اسرائیل هم از صفر شرع کردند و به اینجا رسیده اند.» یکی از همسنگران محمدرحیم می گوید : یادم نیست قصد رفتن به پشت جبهه کرده باشد مگر چند مرتبه ای که مجروح شده بود. دراین صورت نیز در کمترین زمان ممکن خود را به یاران می رساند.
بردبار در سالهای پایان عمر به کم گویی، شب زنده داری، انس با قرآن و توسل به اهل بیت روی آورد. قبل از عملیات کربلای سعی کرد بیشتر در میان نیروهایش باشد و در جمع آنان روش جدیدی از فرماندهی را تجربه کند. با نزدیک شدن زمان عملیات با اصرار زیاد از کمیل کهنسال جانشین فرمانده لشکر 25 کربلا خواست تا اجازه دهد در شب عملیات به هنگام باز کردن معبر در کنار نیروهایش باشد. اما کمیل نپذیرفت و فقط به جانشین او قربانعلی حقی اجازه داد در کنار نیروهای تخریب حضور یابد.
محمدرحیم بردبار بعد از شش سال حضور مستمر و فعال در جبهه های نبرد در روز جمعه 13 تیر 1365 در حالی که برای اقامه نماز وضو ساخته بود بر اثر اصابت ترکش بمبهای هواپیمای عراقی به شهادت رسید.
شهید حاج علی احمدی مسئول بهداری لشکر 25 کربلا گزارش حادثه این روز را در دفترچه خاطراتش اینگونه نوشته است :
« خاطرات والفجر 4 مریوان »
4 شنبه 24/7/62/صبح ساعت 5/11
بمباران پادگان شهید عبادت شهید 19 نفر مجروح 39 نفر.

منبع: سایت ناترینگ

print


[ سه شنبه 90/10/20 ] [ 7:25 عصر ] [ همسایه شما ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

در هر مورد که خودم و شما بخواهید
موضوعات وب
لینک های ویژه
| خرید 
امکانات وب


بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 51
کل بازدیدها: 203045